سلام
خوفی
اره با تو ام
بامن بیا میریم یه جای خوب
وایسا اینجا همون جاس
یه وب عالی
واسه همه رمان نویسا
چی نمیتونی رمان بنویسی....خو رماناشو بخون و نظر بده
نویسنده میپذیریم
چرا ور ور داری منو نیگا میکنی بدو برو رمانارو بخون
بای
سلام بالاخره قسمت یک سریال عشق معکوس رو اوردم
نویسنده ستایش
اون روز روزه سالگرد ازدواج جک و راپنزل بود همه چیز خوب پیش میرفت که یهو یه مهمون ناخونده اومد درسته السا
جک:السا هرچی بین منو تو بوده تموم شده از اینجا برو
السا : نه من برای دیدن یه نفر دیگه اومدم راپنزل اومدم تا اونوببینم
جک:نه من نمیزارم به راپنزل نزدیک بشی
و با السا درگیر شد قدرتش کمتر از السا بود اما داشت سعی خودشو میکرد که پرت شد اون طرف
راپنزل تا این صحنه وحشت ناک رو دید گفت:هی چته اگه دنبال راپنزل میگردی خب بگو
و بعد السا و راپنزل به یک جای خلوت رفتن جک خیلی نگران بود که نکنه بلایی سر راپنزل بیاد که یادش افتاد راپنزل خیلی قدرتمنده
السا:راپنزل کس دیگه ای نبود که بیای و اونو از عشقش بگیری
راپنزل:جک از توخوشش نیومد که تقصیر من نیست تو فقط جکو برای خودت میخواستی
السا:واقعا اما من اینطور فکر نمیکنم راپنزل جکو ترک کن و از اینجا برو
راپنزل :هرگز اگرم برم جکم همراهم میاد
السا :مگه من بزارم راپنزل خانوم پس سریعا از اینجا برو
راپنزل:من که گفتم جایی نمیرم
و بعد مبارزه شروع شد اما راپنزل قدرتش خیلی زیاد بود السارو شکست دادو پرتش کرد یه جای دور
ادامه داستان رو باید بانظر بخونید
هر قسمت 3 نظر میخواد
سلام من ستایش هستم عاشق رمان نویسی
من این اولین رمانیه که من در این وب نوشتم
رمان باران عشق
به قلم السا راپنزلی
.: Weblog Themes By Pichak :.